roshdvatoseye



ما سه دسته راهزن اصلی زمان داریم که باید آنها را بشناسیم.

۱. واگذار نکردن کار به دیگران
ما با ماگذار نکردن کارها به دیگران، تنها در دام کارهای ضروری و فوری می افتیم و متاسفانه به کارهای مهم خود نمی رسیم.

۲. نداشتن توانایی نه گفتن
چون نمی توانیم نه بگوییم، درگیرکارهای ضروری دیگران می شویم و کارهای مهم خودمان همچنان نیمه کاره باقی می ماند.

۳. محیط آشفته
پیش از این محیط آشفته، دفتر کار شلوغ، کابینت شلوغ، اتاق شلوغ و . بود؛ اما مفهوم محیط آشفته این روزها وسیع تر شده است. امروزه با پیشرفت تکنولوژی، محیط آشفته، فضای آشفته شبکه های مجازی است. هجوم درهم و برهم اطلاعات به سمت ذهن، محیط ما را آشفته می کند. دوستان آشفته ای که دور و بر خودمان جمع کردیم، هم محیط ما را آشفته می کنند. در واقع هیچ چیزی بد نیست و این زیاده روی هاست که کار را خراب می کند. تلویزیون، اینیستاگرام، موبایل، دوستان، حتی سریال های سرگرم کننده بی محتوا، بد نیستند؛ زیادی شان بد است.

دسته بندی آدم ها با پارامتر و مقیاس زمان
از دیدگاه مدیریت زمان انسان ها در ۴ گروه (یا ۴ نسل) دسته بندی می شوند:

۱.نسل اولی ها
نسل اولی ها، معمولا آدم های انعطاف پذیر و کمک حال دیگران هستند؛ همیشه در صحنه حضور دارند؛ ماهر و کارآمد هستند. از همه کار سر رشته دارند و اصطلاحا به آنها آچار فرانسه می گویند؛ چرا که کار راه بنداز و از خودگذشته هستند و همیشه می توان روی آن ها حساب کرد و هرکس هر جا، گیر افتاد، از این گروه درخواست کمک می کند. نسل اولی ها، دوستان بسیار خوبی هستند؛ اما متاسفانه این گروه، خوراک راهن زمان هستند و اولین کسانی هستند که قربانی راهن زمان می شوند و همیشه کارهای خودشان عقب می افتد و دیگران را بر خود تقدم می دهند. معمولا اهداف بزرگ برای این افراد، جامه عمل نمی پوشد. آنها معمولا به تعداد زیادی از اهداف و کارهای کوچک مشغول هستند.

۲. نسل دومی ها

این گروه، سالنامه مآب و اهل یادداشت روزانه هستند. توجهشان معطوف به برنامه ریزی و راندمان است؛ جوری که انگار دیگران برایشان مزاحمند. بسیاری از اوقات خود را تافته جدابافته می دانند و خودمحور و خودخواه هستند؛ در واقع تنها به دنبال مسئولیت فردی خود هستند؛ مثل بسیاری از مشاوران کنکور که رزومه و کار خودشان برایشان مهم است؛ نه آینده دانش آموز. یعنی دانش آموز را مجاب می کنند که هر رشته ای را حتی بیرون از علایقش انتخاب کند تا فقط خروجی داشته باشند.

درباره این گروه داستانی نقل می شود که دانستنش خالی از لطف نیست. می گویند: فردی داشت از خیابانی رد می شد که دید دو نفر دارند در خیابانی کار می کنند؛ یکی دارد خیابان را می کند و دیگری دارد آن را پر می کند. از آن ها پرسید چه می کنید؟ چرا یکی می کند و دیگری پر می کند. گفتند: نمی دانیم. ما قرار بود سه نفر باشیم. یکی بکند، دومی لوله کار بگذارد و سومی آن را پر کند. حالا نفر دوم نیامده است. ما هم هریک داریم کار خود را می کنیم. این داستان شاید در مقیاس شدیدش طنز به نظر می رسد؛ اما به شکل ساده ترش در نسل دومی ها وجود دارد. اهداف این نسل دومی ها اتفاقا خیلی وقت ها جامه عمل می پوشد؛ یعنی اگر از آنها بپرسیم که سه شنبه هفته دیگر ساعت ۳ وقت داری یا نه؟ سالنامه اش را ورق می زند و به ما دقیق پاسخ می دهد. این گروه، به اهدافشان می رسند ولی ارتباطاتشان همواره با دیگران قربانی و خراب است.

۳.نسل سومی ها
این گروه نقطه اوج مدیریت زمان هستند. طرح ها و ارزش ها و اهداف این گروه به اولویت کارها پیوند می خورد. اولویت بندی این افراد بر اساس لحاظ کردن ارزش ها و اهداف است.
فرض کنید دوستی به شما می گوید برویم سینما، فرد نسل اولی می پذیرد؛ به دلایلی مثل اینکه دوستم از شهرستان آمده است. یک هفته فقط اینجاست و . شخص نسل دومی برنامه اش را نگاه می کند و وقتی می بیند این ساعت، پر است، به برنامه خودش می رسد و درخواست را رد می کند؛ اما نسل سومی اولویت را نگاه می کند. اگر برنامه اش مهم است، با پوزش خواهی می گوید من مجبورم به سبب اهمیت این موضوع ، به آن بپردازم. پس در این موقعیت، کار مهمش به دلیل اولویت، درجایگاه اول و دوست، درجایگاه دوم قرار می گیرد. این شخص می گوید: چاره ای نیست. دوستم را بعدا می روم و می بینم و به یک شکلی از دلش درمی آورم؛ اما همین شخص اگر ببیند که اولویت، دیدن دوستش است، برنامه خود را لغو می کند. پس در اینجا ارزش ها و اهداف به هم پیوند خوردند تا اولویت انتخاب شود.

نسل چهارمی ها
این گروه، مقوله مدیریت را سپری کرده است و از جنس نسل رهبری است. آنجایی است که ما از راندمان به سمت بهره وری و اثربخشی می رویم. کار یک مدیر، نظارت بر درست کار کردن اجزای یک سیستم است؛ در حالی که رهبری یعنی<< انجام کارهای درست>> یک رهبر برآورد می کند که آیا اگر همه این کارها درست هم انجام شود، آیا ما را به مقصدی که می خواهیم، می رساند یا نه؟ گاهی حتی مقصد را زیر سوال می برد؛ یعنی نگاه دوربرد دارد. چشم انداز را می بیند. آیا این کشتی به سمتی که من می خواهم می رود یا نه؟ مدیر توجه می کند که خدمه، موتور کشتی، سیستم و غیره درست کار می کنند یا نه ؟ ولی کار رهبر این است که برود بالاو ببیند مقصد کجاست. این که همه چیز بهترین است و درست هم کار می کند تا این که ببینیم مقصد کجاست، فرق دارد. مثال بارز آن هم کشتی تایتانیک است که به مراتب از استانداردهای زمان خودش هم بالاتر بود. ما اگر نسل چهارمی نباشیم و دور نما و چشم انداز نداشته باشیم، کشتی زندگی مان را غرق می کنیم. در واقع نسل چهارم نسل رهبری اثربخشی است.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

farasotabiat frektalhonarct شبنم اشعار علیرضاابراهیم پور " گیلانی" برای تنهاییهام مشاور تحصیلی شهرستان فسا فیروزی چت انا _ شیراز چت _ چت آنا رازهای نگفته novel-download1 این یک وبلاگ موقتی